* ظهورِ منجی *
سیاه پوش بیست و هشتمین روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه مى گریم.
نوشته شده در چهارشنبه 89/11/13ساعت
6:11 عصر توسط * ظهور منجی * نظرات ( ) |
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری / کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی / ای آنکه در حجابت دریای نور داری
اللهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده در چهارشنبه 89/11/13ساعت
1:16 صبح توسط * ظهور منجی * نظرات ( ) |
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست
نوشته شده در سه شنبه 89/11/12ساعت
7:16 عصر توسط * ظهور منجی * نظرات ( ) |
Design By : Pichak |