* ظهورِ منجی *
به قدر تشنگی گر تشته ی امر فرج بودیم
خدا داند فرج این گونه طولانی نمی گردید
مهدیا! بیا که هستی بی تو سخت خاموش است
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
هجر تو ز درد و داغ ،دلگیرم کرد / اندوه غم زمان، زمین گیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه / این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد
Design By : Pichak |